«کشتی پهلو گرفته» از معدود آثار داستانی است که با موضوع شهادت حضرت فاطمه(س) تالیف شده است و تاکنون نیز بیرقیب بوده است. هرچند که این بیرقیب ماندن دلیل دیگری نیز دارد که آن قوت قلم سیدمهدی شجاعی نویسنده آن و تسلط خوب او بر منابع و کتب تاریخی مرتبط با حضرت زهرا(س) و زندگانی ایشان است. در این مطلب از مجلهی پارس تاپ 10 قصد داریم با این کتاب ارزشمند بیشتر آشنا شویم و بریدههایی از آن را بخوانیم.
شهادت حضرت زهرا(س) مصیبتی است که تا قیامت قلب هر شیعهای را آزار میدهد و دلهای آنان را میسوزاند. مصیبت بزرگی که سرآغاز دیگر مصائب تاریخ شیعه بوده وهست و تا همیشهی تاریخ در خاطره همگان باقی خواهد ماند. البته این موضوع دلیل بر این نمیشود که نویسندگان و هنرمندان و صاحبان ذوق و قلم به سراغ ثبت و ضبط دقیق این حادثه در حافظه تاریخی شیعه نروند. موضوعی که تاکنون اتفاق افتاده است و نمونهی بارز آن فقر منابع مناسب در رابطه با این ماجرا در ادبیات داستانی کشورمان به عنوان پایگاه شیعیان جهان است. حادثهای به این عظمت آنقدر زوایای پیدا و پنهان دارد که پرداختن به آنها و به تصور کشیدنشان در بیش از هزاران کتاب بگنجد.
معرفی کتاب کشتی پهلو گرفته
مادر بنیان خانواده است. بودنش مساوی است با عشق و همدلی و رضایت، و در نبودش اهالی خانه باید این جای خالی را با یاد او پر کنند و اندوهی پایانناپذیر در دل یکایک آنها. به همین ترتیب در خانوادهای که عظمت چهارچوب آن را نگه میدارد و عصمت فضای آن را پر کرده، این فقدان بیشتر و بیشتر احساس میشود و در تار و پود زندگی تنیده میشود. اهل بیت پیامبر (ص) از طرف خداوند مأمور حمل چنین غمی بر شانههای خود شدند تا در مقیاسی بیزمان، نام فاطمه (س) بر صفحه تاریخ باقی بماند و دشمنان او از پاک کردن این نشان رسوایی و این لکّه ننگ از پیشانی خود ناتوان بمانند.
کتاب حاضر، «کشتی پهلوگرفته»، اثری است در رثای سرور زنان اهل بهشت، صدیقه شهیده (س) و پیشکشی است به محضر پرنور ایشان. این کتاب با کنایه ادبی زیبایی به شهادت بانوی دوعالم اشاره داشته و حول محور این واقعه تلخ، بهانهای برای مدح فضایل ایشان مهیّا میکند و زندگی ایشان را از پنجره یک نگاه ادبی شرح میدهد. در این کتاب، بخشبهبخش در سوگ فقدان دختر پیامبر با راویان متفاوت همراه میشویم و دردهای بیشمار هریک را از زبان خودشان، خطاب به زهرایی که دیگر از این جهان رخت بسته، میشنویم. ابتدا پدر است که در رثای دخترش، از زندگی کوتاه اما بیمانند او میگوید؛ سپس علی (ع) در فقدان همسر خویش از جفای این جهان شکوه میکند؛ و پس از آن یکبهیک، درددلهایی که فرزندان با مادر مظلوم خود دارند را میخوانیم.
«سید مهدی شجاعی» خالق این کتاب کشتی پهلو گرفته است؛ نویسندهای خوشقلم، توانا، پرکار و باتجربه که در حوزه آثار مذهبی حرفهای زیادی برای گفتن دارد. او در این اثر خود با ارادتی خاص، قلمی گیرا، توصیفاتی لطیف و ارجاعات تاریخی دقیق، خواننده را به زمان و مکان مطلوب خود میبرد و داغ شهادت پاره تن رسول را در خانه امیر مومنان وصف میکند؛ داغی که برترین برگزیدگان خداوند را به اشک و آه کشانده است.
سید مهدی شجاعی آثار معروف دیگری چون پدر، عشق، پسر، آفتاب در حجاب، نامیرا را نیز در کارنامهی کاری خود دارد.
بریده کتاب کشتی پهلو گرفته
فاطمه جان! خاطر تو را نه فقط بدین خاطر میخواهم که تو دختر منی، تو سیدهی زنان عالمیانی، تو برترین زن عالمی، خدا تو را چنین برگزیده است و خدا به تو چنین عشق میورزد. این را من از خودم نمیگویم، کدام حرف را من از جانب خودم گفتهام؟ آن شب که به معراج رفته بودم، دیدم که بر در بهشت به زیباترین خط نوشته است: خدایی جز خدای بیهمتا نیست، محمد (ص) پیامبر خداست. علی معشوق خداست؛ فاطمه، حسن و حسین برگزیدگان خدا هستند و لعنت خدا بر آنان که کینهورز این عزیزان خدا باشند. این را اکنون که تو غسل رحلت میکنی نمیگویم. آن روز که من در خیمهای نشسته بودم و بر کمانی عربی تکیه کرده بودم یادت هست؟ تو و شوی گرامیات علی و دو نور چشمم حسن و حسین نشسته بودیم و من برای چندمین بار اعلام کردم که: «ای مسلمانان بدانید: هر کسی که با اینان- یعنی با شما- در صلح و صفا باشد من با او در صلح و صفایم و هر کس با اینان- یعنی با شما- به جنگ برخیزد، من با او در ستیزم، من کسی را دوست دارم که این عزیزان را دوست بدارد و دوست نمیدارند این عزیزان را مگر پاک طینتان و دشمن نمیدارند این عزیزان را مگر آلودگان و تردامنان.»
فاطمه جان بیا! بیا که سخت در اشتیاق دیدار تو میسوزم، بیا، بیا که دنیا جای تو نیست و بهشت بیتو بهشت نیست. راستی! به اسماء بگو: آن کافور که از بهشت برایم آمده بود و ثلث آن را خود به هنگام وفات خویش به کار گرفتم و دو ثلث دیگر آن را برای تو و علی گذاشتم بیاورد. به آن کافور بهشتی حنوط کن دخترم که ولادت تو بهشتی است و وفات تو نیز بهشتی است. سلام بر تو آن روز که زاده شدی، سلام بر تو آن دو روز که زیستی، سلام بر تو اکنون که میآیی و سلام بر تو آن روز که برانگیخته میشوی.
برشی از کتاب کشتی پهلو گرفته
در آن طوفان ها که کشتی اسلام را دستخوش امواج جاهلیت می کرد،
تنها لنگر متین و استوار، لنگر رضای تو بود.رضای تو اسلام بود و خشم تو کفر.
هیهات اگر رود خروشان اسلام در مسیر اصلی خویش،
یعنی جرگه ی رضای تو و نه شوره زار غضب خداوند جریان می یافت،
مدت اقامت تو در دنیای پس از رسول، اینسان قلیل و ناچیز نمی گشت.اهل زمین و آسمان گواهند که تو پس از پیامبر(ص)، هیچ نخوردی، جز خون دل.
زهرای من! این تازه ابتدای مصیبت ماست.
این من که سر تو را بر دامن گرفته ام، پس از تو جز بر بالش غم
سر نخواهم گذاشت و جز نخل های کوفه همراز نخواهم یافت.برشی از کتاب کشتی پهلو گرفته
#حضرت_زهرا_الگوی_زنان_ما
والله که خانه ی تو، خانه سکینه و آرامش بود
و من هر گاه به خانه در می آمدم، یک نگاه تو ،
تمامی غم ها و غصه ها را از دلم می زدود.کوله بار جهادها به دست تو بسته می شد،
جراحت سنگین جنگ ها به دست تو التیام می یافت
و حتی خون شمشیر های من و پیامبر با دست های مبارک تو شستشو می گشت.و من کلام پیامبر را در زندگی با تو، بیشتر و بهتر از هر کس دیگر دریافتم که فرمود:
” جهاد زن، خوب همسرداری است.”بریدهای از کتاب کشتی پهلو گرفته
این پای را بگو از ارتعاش بایستد. این دست را بگو که دست بدارد از این لرزش مدام.
این قلب را بگو که نلرزد. این بغض را بگو که نشکند و اشک از ناودان چشم نریزد.
این دل بیتاب را بگو که فاطمه هست، نمرده است.
ای جلوه خدا! ای یادگار رسول! زیستن بیتو چه سخت است،
ماندن بیتو چه دشوار.
این مرگ، مرگ تو نیست. مرگ عالم است. حیات بیتو حیات نیست.
این مرگ، نقطه ختمی است بر کتاب جهان.
زمین با چه دلی تو را در خویش میگیرد و متلاشی نمیشود؟
آسمان با چه چشمی به رفتن تو مینگرد که از هم نمیپاشد و فرو نمیریزد؟
خدا اگر نبود من چه میکردم با این مصیبت عظمی؟
إِنَّا لله و انا إِلَیْهِ رَاجِعُون
فاطمه جان! عزیز خدا! دُردانه رسول! چه بزرگ است فتنههای جهان و چه عظیم است ابتلاهای خدای منّان.
پس از ارتحال پیامبر، خدا میداند که دل من تنها گرم تو بود.
در آن وانفسای بعد از وفات نبی که همه مرتد شدند جز چند تن، چشمه زلال اسلام محض از خانه تو میجوشید.
در آن طوفانها که کشتی اسلام را دستخوش امواج جاهلیّت میکرد تنها لنگر متین و استوار، لنگر رضای تو بود.
در آن گردبادهای سهمگین پس از وفات پیامبر که حق در زیر پای مردم،
کعبه در پشتشان، پیامبر در زوایای غفلتزده و زنگارگرفته دلهایشان
و شیطان در عقل و چشم و گوششان جای میگرفت؛ جاده منتهی به خانه تو، تنها طریق هدایت بود که بیرهرو مانده بود.
در آن ابتدای میعاد مستمرّ موسای اسلام که سامری بر منبر هدایت نبوی
و ولایت علوی تکیه میزد، تنها تجلّی انوار ربوبی بر درختان خانه تو بود.
رضای تو اسلام بود، خشم تو کفر.بریدهای از کتاب کشتی پهلو گرفته
از زبان امام حسن(ع) در غم از دست دادن مادر
اگر تو فاطمه نبودی با آن عظمت دست نیافتنی و من هم حسن نبودم با این قلب رقیق و دل شکستنی، باز هم سفارش تو مادر-گریه نکردن- عملی نبود. اگر من تنها یک فرزند بودم- هر فرزندی- و تو تنها یک مادر بودی- هر مادری- در حال ارتحال، باز هم به دل نمیشد گفت که نسوز و به چشم نمیشد گفت که آرام بگیر و اشک مریز. چه رسد به این که تو فقط یک مادر نیستی، تو فاطمهای! تو زهرای اطهری! تو نزدیکترین و بیواسطهترین بازماندهی منزل و مهبط وحیای! تو محب و محبوب خدا و پیامبری!
بریدهای از کتاب کشتی پهلو گرفته
عاشورا اینجاست!
مادر! مرا از عاشورا مترسان. مرا به کربلا دلداری مده. عاشورا اینجاست! کربلا اینجاست! اگر کسی جرات کرد در تب و تاب مرگ پیامبر، خانهی دخترش را آتش بزند، فرزندان او جرات میکنند، خیمههای ذراری پیغمبر را آتش بزنند. من بچه نیستم مادر! شمشیرهایی که در کربلا به روی برادرم کشیده میشود، ساختهی کارگاه سقیفه است. نطفهی اردوگاه ابنسعد در مشیمهی سقیفه منعقد میشود. اگر علی اینجا تنها نماند که حسین در کربلا تنها نمیماند. حسین در کربلا میخواهد با دلیل و آیه اثبات کند که فرزند پیامبر است. پیامبری که تو در خانهی او و در حریم او مورد تعدی قرار گرفتی. تعدی به حریم فرزند پیامبر سنگینتر است یا نوهی پیامبر؟ مادر! در کربلا هیچ زنی میان در و دیوار قرار نمیگیرد. خودت گفتهای. ما حداکثر تازیانه میخوریم، اما میخ آهنین بدنهایمان را سوراخ نمیکند. مادر! وقتی تو را از پشت در بیرون کشیدند، من میخهای خونین را دیدم. نگو گریه نکن مادر! باید مُرد در این مصیبت، باید هزار بار جان داد و خاکستر شد. ما سخت جانی کردهایم که تاکون زنده ماندهایم. نگو که روزی سختتر از عاشورا نیست. در عاشورا کودک شش ماهه به شهادت میرسد، اما تو کودک نیامدهات- محسنات- به شهادت رسید. من دیدم که خودت را در آغوش فضه انداختی و شنیدم که به او گفتی: مرا بگیر فضه که محسنام را کشتند. پیش از این اگر کسی صدایش را در خانه پیامبر بالا میبرد، وحی نازل میشد که «پایین بیاورید صدایتان را» اگر کسی پیامبر را به نام صدا میکرد وحی میآمد که «نام پیامبر را با احترام بیاورید.» هنوز آب تغسیل پیامبر خشک نشده، خانهاش را آتش زدند. آن آتش که عصر عاشورا به خیمهها میگیرد. مبداش اینجاست. دختر اگر درد مادرش را نفهمد که دختر نیست.
بریدهای از کتاب کشتی پهلو گرفته