آیت الله بهجت کیست؟
محمدتقی بهجت، در ۲ شهریور ۱۲۹۵ش در میان خانوادهای مذهبی در فومن، از شهرهای نزدیک رشت به دنیا آمد. او بعدها خانه محل تولدش را به مدرسه دینی تبدیل کرد. بهجت، در ۱۶ ماهگی، مادرش را از دست داد و تحت تربیت پدرش قرار گرفت. پدرش، کربلایی محمود، از طریق ساختن نوعی کلوچه سنتی و محلی مخصوص فومنات، امرار معاش میکرد.
پدر آیت الله بهجت؛ مومن و معتمد بودند. همچنین اشعاری در مدح اهل بیت می سرودند و شعر معروف زیر از ایشان است:
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
مکن ای صبح طلوع، مکن ای صبح طلوع
ایشان همزمان با تحصیلات ابتدایی در فومن به تحصیل علوم دینی و ادبیات عرب می پردازند. در ۱۳ سالگی عازم کربلا و بعد از ۴ سال یادگیری مقدمات علوم راهی نجف می شوند. در این مدت از محضر اساتید مختلفی بهره می گیرند تا اینکه توسط علامه طباطبایی به آیت الله قاضی می رسند و راه سیر و سلوک قدم بر می دارند.
در ۳۰ سالگی به ایران باز می گردند و در زادگاه خود فومن ازدواج می کنند. قصد مراجعت مجدد به نجف را داشتند که به علت رحلت اساتید بزرگ حوزه قم یکی پس از دیگری در شهر قم ساکن ساکن می شوند. ایشان با اینکه شایستگی مرجعیت را داشتند اما از پذیرش آن سرباز می زدند تا اینکه در مرجعیت ایشان در سن ۸۰ سالگی از طرف جامعه مدرسین اعلام می شود.
ایشان در روز ۲۷ اردیبهشت سال ۸۸؛ در حالی که نه خوفی داشتند و نه حزنی بلکه شوق لقا محبوب ایشان را جوان تر و سر حال تر کرده بود؛ دنیای فانی را ترک و به سوی معبود خویش شتافتند.
پدر آقای بهجت در نوجوانی دچار وبا می شوند. در حال دست و پنجه
نرم کردن با مرگ بودند که شنیدند: ” رهایش کنید او پدر محمدتقی است!!!”
10 ویژگی بارز آیت الله بهجت (ره)
1. عبادات خالصانه
عبادات ایشان به گونه ای عجیب و حیرت آور بوده که به افسانهها شبیه میماند؛ گویی فرشته ای خلق شده تا خدا را عبادت کند اما این تصوری بیش نیست. زیرا ایشان نیز بشری بودند مانند ما با این تفاوت که برترین هدف را برای خود برگزیدند و برای رسیدن به این هدف موانع بسیاری را مغلوب خود کردند.
ایشان یکی دوساعت قبل از سحر بیدار و مشغول مناجا میشدند. سپس وضو میگرفتند و استغفارهای زیادی داشتند. بعد از آن نماز شب، عباداتش، نافله و نماز و تعقیباتش را به جا میآوردند. بعد نماز صبح را در مسجد تکرار میکردند با تعقیبات و زیارت مخصوص و سپس به حرم مشرف میشدند. این عبادت شبانه حدود 5 الی 6 ساعت طول میکشید. از نظر کیفیت نیز نماز ایشان به گونهای بود که گویی با اولین تکبیرش از زمین پر میگیرد و از خود بی خود میشود.
آیت الله بهجت (ره) در مورد نماز میفرمودند: ” اگر سلاطین عالم لذت نماز را درک میکردند به دنبال لذائذ دیگر دنیا نمیرفتند.”
ایشان میگفتند: ” شاید حکمت تکرار نماز علاوه بر تثبیت، سیر باشد به گونهای که هر نماز از نماز قبلی بهتر باشد. باید در هر دفعه نماز از آن چیزی بفهمید که قبل از آن نمیفهمیدید و گرنه همه نمازها تکرار همان نماز اول است.” ایشان که در هر نماز هفتاد هزار حجاب نورانی پاره میکند و به حق تعالی نزدیکتر میشود باز هم خود را متهم به قصور و کوتاهی می نمودند:” برخی از علما نمازشان طوری بوده که شایسته است گفه شود نماز نور چشم آنان بوده و ما در مقایسه با آنها مانند بچههایی هستیم که به بازی مشغولیم!”
2. دائم الذکر بودن
آیت الله بهجت(ره) در تمام زندگی به سان قطب نمایی بودند که تنها و تنها سمت و سوی خدا را نشان میدادند. ایشان در ظاهر زندگی طبیعی و همانند ما داشتند اما در باطن با آسمانیان همنشین بودند.
ایشان در توصیهای فرمودند:” غایت چیزی که از انسان میخواهند، دائم الذکر بودن است. دوام ذکر انسان را به مرتبه یقین میرساند. آیا ممکن است کسی دائم الذکر باشد و موقن نباشد؟! ابتدا انسان خیال میکند که مشکل است چون کوهی در برابر او اما به تدریج میفهمد که نه چندان هم مشکل نیست. با دیگران حرف میزند اما دلش پیش خداست.”
3. دوری از ریا و منیت
فرزنداشان در توصیف ایشان میگویند:” هیچ در او شانیت و تشخص و منیت و اینکه من بالاتر هستم وجود نداشت و اصلا “من” در زندگیاش نداشت! “تو” هم نداشت! کلمهی ” من” را فقط در دو موقعیت حساس زندگیاش شنیدم و کلمهی “تو” را هیچگاه از ایشان نشیده ام.” این بیتکلفی باعث شدهبود که اگر کسی برای اولین بار ایشان را میدید باور نمیکرد که ایشان همان بهجتی است که شهره عام و خاص است.
4. سادهزیستی
با اینکه ایشان مرجع تقلید بود و شاید میلیونها تومان پول به خانهاش میآمد اما خانهاش کلنگی بود. شاید تا فقر مطلق را درک نمیکرد شناخت آن غنی علی الاطلاق برایش ممکن نبود و بر خود لازم میدید که نه تنها در معنویات بلکه در مادیات نیز نیازش را به پیشگاه او عرضه دارد و خود را مالک چیزی نداند.
زندگی او ابتدا از راه فروش محصولات زمینی که از پدرش به وی رسیده بود تامین میشد اما بعدها همین زمین ارثی را نیز از او میگیرند. وی با اینکه میتوانست از سهم امام استفاده کند اما این کار را نمیکرد و احتیاطش همه را متعجب کرده بود. بارها و بارها مردم و علما میخواستند برای ایشان خانهای بخرند اما او راضی نمیشد.
5. کمگویی و گزیده گویی
از دیگر خصوصیات بارز آیت الله بهجت(ره)، کم گویی، گزیده گویی و سکوتی است که از دوران سلوک برای وی به یادگار مانده است. کسی ارزش لب فرو بستن از سخن را متوجه میشود که در راه سلوک قدمی برداشته و برکات آن را چشیده باشد. ایشان به توصیه آیت الله قاضی و برای رسیدن به مقام قرب الهی خود را مستلزم دوری از اضافات کلام میدانستند.
ایشان روی کلمه به کلمهی آنچه میگفتند حساب و کتاب داشتند و حرفی بی اراده از دهانشان خارج نمیشد به نحوی که جملاتشلن در عین کوتاهی اثری شگرف بر روح دیگران مینهاد.
6. شکوه علمی
ایشان برای تحصیل علم با از تمام تلاش خود برای رسیدن به سرمنزل مقصود استفاده مینمودند و حتی گاهی از اساتیدی که سالها در زمینهای فعالیت داشتند، مطلب را بهتر متوجه میشدند. همت و پشتکار ایشان به گونهای تحسین برانگیز بوده است که آیت الله قاضی به ایشان “فاضل گیلانی” میگفتند. پیشرفت ایشان در مسائل علمی به گونهای بوده است که همزمان با تحصیل به تدریس در حوزه نجف نیز اشتفغال داشتند و کلاس درسشان از بهترین و پرمحتواترین مجالس در حوزه نجف به شمار میآمده است.
7. ارادت خاص به سیدالشهدا(ع)
زمانی که از نزدیکان در مورد ایشان پرس و جو میکنی یک نکته در سخن آنان مشترک است و آن ارادت یه امام حسین(ع) است. همه اذعان دارند که ایشان اهل روضه و اقامه عزای سیدالشهدا(ع) بودند و در زمان شنیدن روضه حال هیچ کس مانند ایشان نبوده است.
8. برنامه ریزی در کارها و انضباط شخصی
یکی از شاگردان آیت الله بهجت (ره) می نویسد:
“حضرت آقا در کارشان دقیق و منظم هستند. به عنوان مثال حتی برنامه ریزی کرده اند که از در منزل تا مسجد مشغول فلان ذکر، و بعد از آن ذکر خاصی را بگویند، تا وقت ایشان ضایع نگردد، و نوافل یومیه را نیز به همین منوال برنامه ریزی نموده اند.”
یکی از فضلای قم نیز می نگارد:
” روزی نزدیک غروب چند دقیقه ای سر کوچه منزل آیت الله بهجت (مدظله) ایستادم تا همراه ایشان به مسجد بروم، ولی چون هوا مقداری تاریک شده بود با خودم گفتم ممکن است ایشان از منزل خارج شده و به مسجد تشریف برده باشند. لذا به طرف مسجد حرکت کردم ولی دیدم هنوز ایشان تشریف نیاورده اند. از یکی از دوستان که همراه من بود خداحافظی کردم و قصدم این بود که بر گردم واز فرصت استفاده نموده و در فاصله حرکت معظّم له تا مسجد پرسشی مطرح کنم.
در فاصله زمانی که از مسجد می آمدم سعی کردم پرسشی را در نظر بگیرم چون سؤال خاصی را از پیش در نظر نداشتم.
حقیقت این بود که مقصودم از این مزاحمتها و طرح سؤالها بیشتر این بود که بهانه ای برای سخن گفتن و به حرف آمدن بزرگانی مثل ایشان فراهم کنم، چرا که معتقدم نَفَس گرم و مسیحایی این بندگان خوب خدا در نفوس ما اثر می کند، و در فرمایشاتشان یک کلمه و یک نکته ظریف مطرح می شود که به انسان نهیب می زند و فرد را از غفلت خارج می کند.
خلاصه این سؤال را در نظر آوردم: اینکه در قرآن کریم آمده است که خداوند مبدل السیئات بالحسنات: تبدیل کننده بدیها به خوبیها است به چه معناست؟ چگونه ممکن است سیئه به حسنه تبدیل شود؟ وقتی ایشان نزدیک شدند، سلام کردم و سپس عرض کردم: حاج آقا سؤالی داشتم اگر اجازه هست مطرح کنم؟ ایشان بلافاصله دستشان را به حالت نفی تکان دادند و با لحن تندی فرمودند:
ابداً! هیچ! نه وقتش را دارم و نه حالش را! وقت گذشته است نماز دیر شده و منتظرند! شما هم متوجه باشید که سؤالاتتان از این جور سؤالات نباشد. سپس نگاهی سر تعظیم به سوی حرم حضرت معصومه علیها السلام فرو آورده و سلامی کرده و داخل مسجد شدند!
حقیقت این بود که من حسابی به اصطلاح جا خوردم و در برابر این برخورد معظم له واقعا” دست و پایم لرزید. لذا یکی دو قدم عقب کشیدم و به دنبال ایشان وارد مسجد شدم. در نماز هم حواسم پرت بود و تماماً راجع به این جریان و علت آن و منظور معظم له فکر می کردم. بعد از نماز هم در همین زمینه فکر می کردم.
در مجموع از این برخورد فهمیدم همانطور که خداوند قهر و رحمتش هر دو به نفع بندگان است، به نظر خودم یک احتمال این بود که ایشان می خواستند بفهمانند که انسان قبل از نماز باید خود را مهیای اقامه آن کند، ذکری بگوید، توجهی پیدا کند، و آمادگی روحی و نفسانی برای نماز و سخن گفتن با خدا پیدا کند، خود ایشان نیز در حین آمدن به مسجد مشغول ذکر بودند و بدین وسیله برای نماز مهیا می شدند.
احتمال دیگر این بود که چون دیدند من از روبروی ایشان می آیم و به محض دیدن ایشان جلو رفتم سؤال را مطرح کردم، خواستند بفهمانند که این کار درستی نیست. البته من از مسجد بر گشته بودم و می خواستم از فرصت استفاده کرده، و در بین راه از ایشان بهره ای بر گیرم.
احتمال سوم این بود که ایشان از سؤال جور کردن فوری من و آنچه در ضمیر من گذشته بود که در واقع سؤال کردن من چیزی جز بهانه به حرف کشیدن ایشان نبود خبردار بودند و با این برخورد از ما فی الضمیر من خبر دادند. و البته جای تعجب ندارد چرا که خود ایشان به دوستان ما گفته بودند که در گذشته هر طلبه ای در نجف اشرف که طی الارض نداشت بین طلاب دیگر انگشت نما بود. یعنی این گونه امور خارق العاده بایستی برای طلبه و علما، عادی و طبیعی باشد.
9. استفاده از تربیت غیر مستقیم
دراین باره باز آقای مصباح می گوید:
برای اینکه از نکات اخلاقی ایشان استفاده کنیم معمولاً چند دقیقه ای زودتر در جلسه درس حاضر می شدیم، و ایشان معمولاً پیش از درس تشریف می آوردند و در اتاق محل درس جلوس می فرمودند و به صورتهای مختلف و غالباً بلکه همیشه بطور غیر مستقیم نصیحت می کرد. یعنی همین که می نشستند یک حدیثی می خواندند، یا یک داستان تاریخی نقل می کردند، ولی حدیثی یا ذکر آن داستان تاریخی با رفتار روز گذشته چنان تناسب داشت که گویی ایشان دارند حالات ما را بیان می کنند، و به این صورت نقصها موجود در رفتار ما را با نقل حدیث یا ذکر داستان و یا جریان تاریخی به ما گوشزد می کرد.
و این مطلبی بود که سایر دوستان نیز بدان اذعان داشتند و می گفتند: ایشان یک مطالبی می گویند که درست منطبق می شود بر زندگی ما، و با ذکر آن داستان یا حدیث مشکلات ما را در زندگی حل می کنند و قصور و اشتباهاتمان را به ما گوشزد می کنند.
به هر حال روش تربیتی ایشان در برخورد با دیگران به طور مستقیم نبود و نمی گفتند که این کار را بکنید یا نکنید، یا فلان کار بد را انجام دادید بلکه با ذکر حدیث، جریان تاریخی و داستانی شخص را متوجه نقص کارش می کردند و به او گوشزد می کردند که خودش را اصلاح کند.
10. تواضع و فروتنی
شهرت گریزی، هوی ستیزی و فروتنی از دیگر ابعاد برجسته شخصیت معنوی ایشان است؛ با اینکه فقیهی شناخته شده و مجتهدی صاحب نام و از برجستگان حوزه علمیه قم می باشند، نه تنها تا کسانی که از ایشان مسن تر بودند و یا جلوتر بودند، بلکه تا هم دوره ایهای ایشان در قید حیات بودند هیچگاه اجازه انتشار توضیح المسائل خود را نمی دادند، تا اینکه با در خواستهای مکرر عالمان راضی شدند فتاوایشان به چاپ برسد، با این حال اکنون نیز به هیچ وجه اجازه نمی دهند رساله شان را از وجوهات شرعیه چاپ کنند.
و نیز در مجالسی که از طرف ایشان برگزار می شده است، ایشان به خطبای مجالس توصیه می فرمودند که: حتی از ذکر نام ایشان در مجلس خودداری کنند. و این، خود دلیل اوج هوی ستیزی و هوس پرهیزی این مرجع بزرگ است.
حاج آقا قدس درباره تواضع و شکسته نفسی ایشان می گوید:
روزی با مهمان خودم، مرحوم حجه السلام حاج شیخ نصر الله لاهوتی به خدمت آقا رفتیم. آقای لاهوتی گفتند: آقا! من به مشهد مشرف شده بودم، کسی از شما انتقاد می کرد و من عصبانی شدم. آقا فرمودند: در روایات آمده است عالمی را که رو به دنیا آورد متهم سازید. من خیلی ناراحت شدم که خدایا! اگر زندگی این آقا رو به دنیا آوردن است، پس تکلیف ما چیست؟
منابع:
کتاب العبد (آقای بهجت)