معرفی کتاب تولد در سرزمین مارادونا
کتاب تولد در سرزمین مارادونا، زندگینامهی آقای سهیل اسعد است. سهیل اسعد در آرژانتین به دنیا آمده است اما اصالتی لبنانی دارد. او که گمشدهی وجودش را در اسلام مییابد، برای فهم عمیق دین به قم مهاجرت میکند، طلبه و مبلغ میشود و تلاش میکند تا همزبانهایش را نیز در این لذت شریک کند.
اسم این کتاب شاید ما را به یاد فوتبال و فوتبالیستها بیندازد، اما در واقع این کتاب خاطرات یک هنرپیشه تئاتر است که در آرژانتین متولد شده و الگویش آلفرودو الکن (بازیگر معروف آرژانتینی) بود. او چیز چندانی از اسلام نمیدانست و طبیعتا چندان در قید و بند دین و احکام دینی نبود.
حالا اما او یک مبلغ مشهور دینی است که ما به اسم سهیل اسعد میشناسیمش. این کتاب خاطرات اوست که از آرژانتین شروع شده تا لبنان و بعدها ایران ادامه پیدا کرده است.
این کتاب توسط خانم مهری السادات معرک نژاد به رشتهی تحریر درآمده و انتشارات عهد مانا آن را چاپ نموده است. کتاب متن روان، جذاب و گیرایی دارد و شما را با خود همراه میکند. کتاب تولد در سرزمین مارادونا یکی از کتابهای مجموعهی تولد دوباره است که دربارهی رهیافتگان به دین اسلام نوشتهشدهاست. در این مطلب از مجلهی پارس تاپ10 به معرفی، خلاصه و ارائهی بریدههایی از این کتاب ارزشمند میپردازیم.
سهیل اسعد را ما پیش از این بارها و بارها در برنامههای تلویزیونی دیده بودیمش که فارسی را با لهجهای شیرین حرف میزند. او حالا و در این کتاب شده است راوی و قهرمان بهزاد دانشگر در آخرین کتاب از مجموعه «تولد دوباره» که با قلم مهریالسادات معرکنژاد نوشته شده است.
خلاصهی کتاب تولد در سرزمین مارادونا
سهیل با نام رسمی ادگاردو در کشور آرژانتین و خانوادهای مهاجر به دنیا آمد. پدر لبنانیاش مثل سایر مهاجران خاورمیانهای و اروپایی در جستجوی ثروت و آسایش به سرزمین بکر و غنی آرژانتین مهاجرت کرده بود. گرچه سهیل و خانوادهاش مسلمان بودند اما مثل اکثر مهاجران نسل دوم چیز زیادی در مورد ریشه و دین اجدادیاش نمیدانست و تنها به اسم مسلمان بود. آنها تنها به دو خط قرمز دوری از شراب و گوشت خوک پایبند بودند.
او به تئاتر و آیینهای شرقی علاقهمند و تنها اتصالش به اسلام نوار کاستهای عبدالباسط بود که از لبنان برایش رسیده بود و او از گوش کردن و تقلید آنها لذت میبرد. او در جوانی تصمیم گرفت برای بهتر شناختن خانوادهاش سفری به لبنان داشته باشد. همین سفر باعث شد تا برای اولین بار روح ایمان را در مسجدی روستایی لمس کند و در لبنان ماندگار شود و پس از مدتی در همان لبنان ازدواج کرد.
معاشرت سهیل با اهل قرآن و دین کمک کرد تا شبهات فکریاش در مورد دین برطرف شود و تصمیم گرفت برای آشنایی با مکتب اهل بیت(علیهم السلام) به قم بیاید. او از همان ابتدای تحصیلات حوزوی تبلیغ دین را آغاز میکند و هر سال به کشورهای آمریکای لاتین سفر میکند. او که درد مردم این نقطه از جهان را به خوبی میفهمد با دانش خود و اخلاق محمدانهاش دل آنها را به سمت اسلام جذب میکند و در طی دو دهه کمک میکند تا دهها مرکز اسلامی در قاره آمریکا پا بگیرد. او در این سالها فعالیت رسانهای گسترده و تلاش موثری برای تبلیغ اسلام داشته است. با اینکه آقای سهیل اسعد در چندین کشور ممنوع الورود شده است اما همچنان با قدرت و جدیت به اشاعه مکتب زیبای اهل بیت میپردازد.
بریده کتاب تولد در سرزمین مارادونا
فوتبال توی آرژانتین یک فرهنگ است، یک فرهنگ جدانشدنی. هر پسربچهای که توی این کشور بهدنیا میآید همه برایش آرزوی مارادونا شدن دارند. آنقدر فوتبال مهم است که در هر محلهای یک استادیوم بزرگ و کامل فوتبال هست. ساعت پنج به بعد که بچهها از مدرسه میآیند و استراحت میکنند، شهر یکدست میشود زمین فوتبال. اما من از همان دهدوازدهسالگی علاقهای به فوتبال نداشتم. عصرها بعد از مدرسه میرفتم درِ مغازۀ پدرم و بعد از دوسـهساعت، راهی باشگاه جودو میشدم؛ باشگاهی که صدمتریِ مغازه بود.
تولد در سرزمین مارادونا
خاطرات سهیل اسعد
زندگی آرژانتینی با دو خط قرمز!
بین همه دوستان ملحد و مسیحی من گاستون را انتخاب کرده بودم چون حسم میگفت ما که اسممان مسلمان است با بقیه متفاوتیم. مسلمانها اخلاق متفاوتی داشتند مثلا توی مدرسه که همه بچهها با هم قرار میگذاشتند بعد از مدرسه بروند فلان مغازه دزدی؛ پدرم هشدار داده بود اگر بفهمم تو چیزی دزدیده ای دستت را قطع میکنم.
درست است پدرم درس نخوانده بود، اما بعضی از ارزشهای اخلاقی اسلام را رعایت میکرد. من و گاستون هم طبق حرف بزرگترها تا بزرگیمان به آن دو تا خط قرمز خانوادهها، یعنی گوشت خوک و شراب مقید بودیم، بقیه کارهایمان اما به شیوه آرژانتینیها بود نه تنها ما بلکه همه مهاجران همین طور بودند!
تولد در سرزمین مارادونا ؛ص ۱۲
خاطرات سهیل اسعد
زندگی در فضایی متناقض!
در آرژانتینی که حاکمیت مسیحی است، اما هیچ کسی قوانین مسیحیت را هم رعایت نمی کند. مسیحیان برای کلیسا ناقوس می زنند، اما مسلمانان حق اذان ندارند. اسقف در تلویزیون مصاحبه می کند و حرف می زند و سخنرانی دارد اما شیخ مسلمان نه.
وارد کتاب فروشی که می شوی از هر رنگ و نژاد و فرهنگی حرف میزنند الا اسلام. ایام تولد حضرت عیسی مدارس و دانشگاهها تعطیل است اما تولد پیامبر ما یا عید فطر تعطیل نیست و ما باید برویم مدرسه.
احساس میکردم اگر قرار است قاری بمانم باید از این محیط دور شوم؛ چون حس غربت داشتم یک چیزی که در سن بلوغ به بعد کشف کردم و مدام به آن فکر می کردم، تناقض هایی بود که بین اعتقادات و فکر و باطن و زندگی مان با فرهنگ آرژانتین وجود داشت. برای من نوجوان که مدام در پی تأیید اخلاق و رفتارم بودم خانواده یک نظریه داشت و جامعه نظریه ای مخالف.
تولد در سرزمین مارادونا ؛ ص۲۴
خاطرات سهیل اسعد
تفاوتهای آرژانتین و لبنان
توی آرژانتین پسرها تا قبل چهل سالگی اصلا به ازدواج فکر هم نمی کنند. سر سفره پدرشان هستند و فقط به بازی فکر میکنند و دیسکو و موسیقی. این جا (لبنان) اما جوان 19ساله صاحب زن و زندگی است.
جوان آرژانتینی تا ساعت دو بعد از ظهر می خوابد اما پسر بیست و دو ساله اینجا دو سه تا مغازه دارد و تاکسی و رستورانی توی بیروت و خانه دیگری توی طرابلس و… گعده های ما توی آرژانتین فقط دربارهی مسائل جنسی بود و سایز و اندام زنها این جا اما صحبت از کار بود و جهاد و سیاست طرفداری از مظلومان جهان.
تازه رهبران ادیانمان چقدر تفاوت داشتند بعضی از کشیشهای مسیحی آرژانتین هم جنس گرا و لوس بودند و با عشوه های زنانه حرف می زدند. شیخ این جا اما با اسلحه می ایستد پشت تریبون نماز جمعه و محکم می گوید: قال الله فی محکم کتابه. با دیدن این چیزها علاقهام به ماندن توی لبنان بیشتر شد.
تولد در سرزمین مارادونا؛ ص ۵۷
خاطرات سهیل اسعد
دیدار با سید
من به خیال اتاقهای قبلی سر به هوا رفتم داخل با دیدن صحنه روبهرویی اما مبهوت شدم تمام تصاویر و عکسهایی که تا آن موقع دیده بودم محو شدند. اصلا آن چیزی که از نزدیک میدیدم با آنچه که در تلویزیون دیده بودم فرق داشت.
سید حسن نصر الله، مظهر هیبت و شجاعت و قدرت و مهربانی مرا در آغوش گرفت. آن لحظه اصلا توصیف شدنی نیست. انگار دیگر توی این عالم نبودم چون سید با همه ی دیده ها و شنیده ها فرق داشت.
بعد از احوال پرسی شروع به صحبت کرد. حرف هایی که حتی یک کلمه اش هم توی ذهنم نماند از بس محو چهره اش شده بودم. بچه ها هم نکته هایی را درباره کارهایشان مطرح کردند تا این که اذان شد غیر از چهار نفری که اطراف در و پنجره ها نگهبانی ایستاده بودند بقیه پشت سر سید نماز خواندیم.
بعد آن دیدار دیگر راحت شدم مثل کسی بودم که بعد سال ها مسافرت رسیده خانه خودش آن جا توی قلبم گفتم من میخوام این باشم، یعنی الگوی من دیگر الفرودو الکن (بازیگر معروف آرژانتینی) نیست من میخواهم سید حسن نصر الله بشوم.
تولد در سرزمین مارادونا ؛ ص ۶۰
خاطرات سهیل اسعد
زیبایی و هارمونی در حزبالله
سید حسن نصرالله؛ یک فیلسوف به تمام معنا بود. توی سخنرانی هایش از خدا بعد از حیات ابدی میگفت و پیامبر(ص) شروع می کرد. بعد به زمینی ترین مسائل دنیا مثل قوانین لبنان و فرانسه میرسید. وقتی هم صحبت از اسرائیل می شد، مانند شیری بود که میخواست خرخرهی تمام صهیونیستها را بجود. همین آدم در انتها از اباعبدالله الحسین میگفت و مثل یک بچه 5 ساله گریه میکرد.
برای من که دنبال تئاتر بودم و زیبایی تصاویر مهم بود و با دیدن این صحنهها بین تمام بدنه حزب الله یک هارمونی و هماهنگی می دیدم. توی آرژانتین کسی که می رود کلیسا، چریک فیدل کاسترویی نمیبیند و کسی که می رود جبهه چریکی، مغز اقتصادی و تجاری نمی بیند. آنهایی هم که اهل تفکر هستند، ورزش نمیکنند و کاریدی بلد نیستند. حزب الله اما جامع تمام اینها بود.
تولد در سرزمین مارادونا ؛ ص ۶۱
خاطرات سهیل اسعد
قوت قلب
چیز دیگری که باعث شد در راهی که آمده ام قوی شوم صحبتهای سید حسن نصرالله بود. یک بار که برای دیدار طلاب لبنانی آمده بود قم، نشست میان طلبه ها و برایمان حرف زد و گفت: «ما توی حوزه طلاب دنیا پرست و غرب زده داریم، افراد دنبال پول داریم اشخاص دنبال شهرت و پست و مقام داریم. اما توجه کنید که این راه راه انبیاست و راهی است که اگر شما خودتون رو تهذیب نکنید یا برای غیر خدا وارد این فضا شوید حوزه معنایی نداره.”
به خاطر حرف های سید هم که شده قوی قدم برداشتم و حرکت کردم.
تولد در سرزمین مارادونا؛ ص۱۰۰
خاطرات سهیل اسعد
تلاش برای یادگیری زبان فارسی
آن قدر یادگیری این زبان برایم مهم بود که به جای تسبیح حضرت زهرا(س) الفبای فارسی میگفتم و آن را جزء عبادت میدانستم. این قدر برایم جدی بود که تصمیم گرفته بودم آن مدتی که زبان فارسی میخوانم همّ و غمم زبان فارسی باشد. حتی وقتی فکر میکنم به صورت فارسی فکر کنم.
من حتی دوست داشتم در اصوات هم فارسی باشم. از آن جایی که اصوات آرژانتینی با فارسی فرق داشت از تکنیک تقلید صدا استفاده کردم. می رفتم سخنرانی علما را در کاست میگذاشتم و سعی میکردم مثل آنها ادا کنم. مثلا مادر آرژانتینی آنداریم، ” آ ” را “ا” تلفظ میکنیم. من خیلی تلاش کردم تا آ را یاد بگیرم و دقیقا مثل ایرانیان تلفظ کنم.
تولد در سرزمین مارادونا ؛ ص۱۰۲
خاطرات سهیل اسعد
تبلیغ شیعه در کشور شیلی
وقتی وارد سانتیاگو شدم فهمیدم انتظار ورود شیخی مثل من را نداشته اند. تا آن موقع مبلغانی که رفته بودند آن جا شیخهایی جا افتاده با محاسن بلند بودند، اما من یک جوان ۲۵ ساله بودم که عبا و عمامه هم نداشت!
تازه آنها نمی دانستند من از دروس حوزه در سال اول فقط صرف و نحو را خوانده بودم. به همین دلیل سعی کردم تبلیغم بیشتر به صورت انتقال تجربیات باشد.
مثلا انتقال صحبتهای آیت الله بهجت یا حرفهای معنوی آقای زاهدی یا تجربه لبنان یا خواندن دعای کمیل و دعای توسل. بیشتر هم با جوان.ها ارتباط می گرفتم آن هم از طریق حرفهایی با محوریت دوست داشتنی ها و حرف های روزمره خودشان.
با این ترتیب آنها از این نحوه تبلیغ خیلی خوششان آمد؛ به خصوص که من صدای خوبی داشتم و دعاها در یک فضای معنوی برگزار میشد.
ایجاد فضای معنوی برای مردم شیلی مهم بود چون آنها در کشوری زندگی میکردند که هنوز آثار دیکتاتوری پینوشه در آن مشهود بود و حکومت نظامی در آن اجرا میشد. کشور مرفهی که شغل و مسکن و رفاه نسبی همه تأمین بود، اما آن موقع معنویت رنگ و روی کمی داشت.
تولد در سرزمین مارادونا؛ ص۱۰۴
خاطرات سهیل اسعد
یک آدم بینالمللی!
درس خواندن در مدرسه حجتیه که در آن متن همه درسهایمان عربی بود باعث شد در زبان عربی خیلی قوی شوم. سال اول و دوم حوزه اصطلاحات علمی را درست هضم نمی کردم اما مدرسه حجتیه من را مسلط کرد به زبان عربی. از آن جا بود که دیگر حس میکردم من یک آرژانتینی نیستم؛ یک آدم بین المللی شده ام.
۳ سال لبنان، ۲-۳ سال ایران، ارتباط با استاد عراقی استاد سوری و لبنانی رفقای افغانی و پاکستانی، سفر به شیلی تجربیاتم جمع شده بود. حس میکردم سلیقه و تفکر بین المللی پیدا کرده ام. احساس میکردم از مرزهای خودم بیرون آمده ام و دیگر برایم فرق نمیکند با چه کسی صحبت کنم و به چه زبانی!
تولد در سرزمین مارادونا ؛ ص ۱۱۰
خاطرات سهیل اسعد
نگاه متفاوت به حوزه و تبلیغ خارج از کشور
از آن طرف نوع نگاه من به حوزه و تبلیغ کاملا متفاوت بود؛ هم کلاس هایی که تجربه ی تبلیغ نداشتند فکر می کردند با یک دور خواندن کتاب لمعه می توانند خارج از کشور تبلیغ کنند. آن ها تصور می کردند اگر فقیه بشوند می توانند مبلغ خوبی باشند، اما من که از اول در تبلیغ با مخاطب در ارتباط بودم می دانستم نیازهای هر جامعه خیلی عمیق و خیلی متنوع و خیلی پراکنده اند.
مثلا طلبه ها برای مبلغ خوبی شدن یک سال کامل روی فن بیان کار می کنند؛ اما من با این که به این موضوع اهمیت میدادم اما در طول مدت تبلیغ، کم تر توانستم با فن بیان کسی را متحول کنم. در عوض معاشرت و اخلاق مبلغ که توی هیچ کلاسی یاد نمی دهند؛ خیلی بیشتر از هر چیزی در تبلیغ دین مؤثر است. و این ها را من در سفرهایم یاد گرفتم سفرها برای من که با دید درس به آن نگاه می کردم خودش یک کلاس آموزشی کامل بود که از چند ترم حوزه کارایی بیشتری داشت.
تولد در سرزمین مارادونا؛ ص ۱۱۴
خاطرات سهیل اسعد
ارادت به حضرت معصومه(س)
بارها وقتی از سفرهای 6 ماهه تبلیغی بر می گردم قم، اولین جایی که می روم حرم حضرت معصومه(س) است. می نشینم چند متر عقب تر از ضریح سرم را میگذارم به سنگهای سبزرنگ حرم و چشم هایم را میبندم. تمام اتفاقات آن شش ماه را دوره کرده و به حضرت عرضه میکنم انگار که بخواهم گزارش کارهای آن چند وقت را بدهم از این که با چه کسانی شهادتین گفته ایم مشکلات کدام شیعیانشان را حل کرده ایم در کجا مرکز زده ایم چه کارهایی کرده ایم.
بعد چشم هایم را باز میکنم و زل میزنم توی شبکه های ضریح سبزی چراغ ها چشم هایم را نوازش میدهد. دلم میخواهد همه آن نورانیتی که از ائمه ای برای شیعیان کشورهای دیگر گفته ام در نور سبزرنگ ضریح فاطمه معصومه ببینم.
اصلا اگر بگویند بزرگترین آرزویت چیست میگویم من همیشه به عنوان مبلغ بین المللی تصویر زیبایی از ائمه برای خیلی از مسلمانان کشورهای مختلف ترسیم کرده ام و آنها را با زیباییهای امامان آشنا کرده ام. حالا دوست دارم بعد این همه رفت و آمد و تبلیغ و حرف و بحث یک بار آنها را ببینم.
همه امیدم این است که دیدن و هم نشینی بزرگانی مثل امام علی و امام حسین نصیبم شود. اگر قرار باشد تنها مزد این چند سال حرکت و کوشش را یک نظر دیدن جمال زیبا و نورانی ائمه قرار بدهند برایم کافی است. ائمه معصوم همراه با حضرت فاطمه معصومه .
ای که گفتی فمن یمت برنی / جان فدای کلام دلجویت
کاش روزی هزار مرتبه من / مردمی تا بدید می رویتتولد در سرزمین مارادونا ؛ ص ۱۶۰
خاطرات سهیل اسعد
سخن آخر
در نهایت امیدواریم از معرفی و مطالعهی بریدههای این کتاب لذت برده باشید و در فرصت مناسب کتاب را به صورت کامل مطالعه نمایید.
خوشحال میشویم نظرات ارزشمند شما را در مورد این کتاب بدانیم.