در این مطلب از مجلهی پارس تاپ 10، به مناسبت 29 خرداد، روز درگذشت دکتر علی شریعتی شخصیت برجسته و مشهور ایرانی به بیوگرافی و معرفی آثار و شخصیت ایشان میپردازیم. خواهشمندیم با ما تا انتهای این مطلب همراه بمانید.
زندگینامه دکتر شریعتی
علی مزینانی معروف به دکتر شریعتی فرزند محمدتقی در روز سوم آذرماه ۱۳۱۲ش در کاهک مزینان سبزوار متولد شد. اجداد دکتر علی شریعتی همه از عالمان دین بوده بودهاند پدر پدر بزرگ علی شریعتی، ملأ قربانعلی، معروف به آخوند حکیم، مردی فیلسوف و فقیه بود که در مدارس قدیم بخارا و مشهد و سبزوار تحصیل کرده و از شاگردان برگزیده حکیم اسرار (حاج ملأ هادی سبزواری) محسوب میشد. پدر علی شریعتی، استاد محمد تقی شریعتی (مؤسس کانون حقایق اسلامی که هدف آن «تجدید حیات اسلام و مسلمین» بود) و مادرش زهرا امینی زنی روستایی متواضع و حساس بود.
دوران تحصیل دکتر شریعتی
علی شریعتی پس از گذراندن دوران کودکی وارد دبستان شد و پس از شش سال وارد دانشسرای مقدماتی در مشهد شد. او علاوه بر خواندن دروس دانشسرا در کلاسهای پدرش به کسب علم پرداخت. ایشان تحصیلات متوسطه را به پایان برد و پس از فارغالتحصیل شدن از دانشسرای تربیت معلم، به کار تدریس در مدرسه کاتبپور مشهد مشغول شد. چندی بعد با ورود به دانشگاه مشهد در ۱۳۳۷ در رشته ادبیات و زبان فارسی فارغالتحصیل شد.
دوران تدریس دکتر شریعتی
با اتمام دورهی دانشسرای مقدماتی و استخدام در ادارهی فرهنگ مشهد به عنوان معلم شریعتی ۱۹ ساله تدریس را آغاز می کند و تا آبان ۱۳۵۱، با آخرین درس از سلسله دروس اسلامشناسی در حسینیه ارشاد تدریس را به پایان می برد. او که از سال ۵۰ امکان تدریس در دانشکده ادبیات مشهد را از دست داده است، با بسته شدن حسینیه ارشاد، امکان تدریس آزاد را نیز در این موسسه از دست می دهد.
دکتر شریعتی خود را همیشه یک معلم می دانست و نه خطیب و حتی در حسینیه ارشاد با برگزاری دو سری کلاس (تاریخ ادیان و اسلامشناسی) به شکل دو هفته یکبار (تاریخ ادیان) و به شکل هفتگی (اسلامشناسی) در طول سال ۵۰ و ۵۱ (تا آبان) تلاش می کرد که سخنرانی ها امکان رابطه ممتد آموزشی با مخاطب را از او نگیرد.
شعری که دکتر شریعتی در سال پایانی زندگی اش زمزمه می کرده است؛
به نقل از کتاب «طرحی از یک زندگی» اثر پوران شریعت رضوی،
اثری از شاعر حمیدی بوده است که در دهه بیست سروده شده:
«دو درد بود آنچه مرا پیر کرد و کشت/ بیداد عشق بود و بلای معلمی»
ادامه تحصیل در فرانسه
ایشان برای ادامه تحصیل به فرانسه رفت و در آنجا موفق به اخذ درجه دکترا در پارساشناسی از دانشگاه پاریس در ۱۳۴۲ شد. تلاشهای فکری، سیاسی ایشان در خارج از کشور نیز بهطور جدی ادامه داشت.
آثار علمی دکتر شریعتی
از شریعتی آثار فراوانی بهجا مانده که ذیلا به برخی از مهمترین آنها اشاره خواهد شد.
۱- اسلامشناسی (۱، ۲، ۳)
۲- مذهب علیه مذهب
۳- تاریخ و شناخت ادیان
۴- تشیع علوی و تشیع صفوی
۵- تاریخ تمدن
۶- حسین وارث آدم
۷- چه باید کرد
۸- جهانبینی و ایدولوژی
۹- میعاد با ابراهیم
۱۰- ما و اقبال
۱۱- شیعه
۱۲- بازگشت به خویشتن
۱۳- از کجا آغاز کنیم
۱۴- روشنفکر و مسئولیت او در جامعه
۱۵- آری اینچنین بود برادر
۱۶- برخی پیشتازان بازگشت به خویش در جهان سوم
۱۷- فاطمه فاطمه است
۱۸- مناسک حج
۱۹- هبوط
۲۰- کویر
۲۱- جامعه و تاریخ و….
روزنامهنگاری دکتر شریعتی(از مشهد تا پاریس ۱۳۳۲ تا ۱۳۴۲)
یکی دیگر از اشکال فعالیتهای فرهنگی شریعتیِ جوان روزنامه نگاری است. طی ده سال از آغاز دهه سی تا آغاز دهه چهل شریعتی کمابیش به شکل حرفه ای به فعالیت های ژورنالیستی مشغول است. در مشهد دهه سی در روزنامه های خراسان و «آفتاب شرق» شریعتی از بیست سالگی می نویسد. در آغاز می سراید. تنها اشعاری که از او به چاپ رسیده است متعلق به این ایام است. (به نام «شمع») می نویسد درباره مترلینک، فروید، نیچه، اسلام و…«تاریخ تکامل فلسفه» به این ایام برمیگردد.
با رفتن به فرانسه این نوع فعالیت ابعاد وسیعتر و حرفه ایتری به خود می گیرد: مسئولیت روزنامه «ایران آزاد» و نوشتن در مجله «نامه پارسی» از ۱۳۴۰ تا ۴۲؛ دو ارگان دانشجویی اپوزیسیون ایرانی. شریعتی در باره فانون، جنگ های چریکی، بینش ها و رویداداها و…می نویسد.
از مشهد تا پاریس این فعالیت مطبوعاتی ادامه دارد. با این همه در بازگشت به ایران اگرچه به شکل پراکنده اما در جنگ های ادبی -روشنفکری (هیرمند) و دانشجویی (گاهنامه آنزمان – این زمان و مجله انسان و جهان) یا قلم می زند، یا ترجمه میکند و یا اجازه میدهد سخنرانی اش را به چاپ برسانند. حتی به جدل قلمی نیز در مجله فردوسی می پردازد.(با موضوع غربزدگی..) آخرین مطلبی که از او در مجله دانشجویی «این زمان-آن زمان» به چاپ رسیده است بخشی از مقاله حج است. این گاهنامه در سال ۵۰ در مشهد به چاپ می رسد و به دلیل سیاسی به شماره دو نمی رسد.
نویسندگی دکتر شریعتی(۱۳۳۴ تا ۱۳۵۶)
شریعتی کار نوشتن را با ترجمه آغاز می کند: ابوذر (۱۳۳۴)، در نقد و ادب (۱۳۳۸) نیایش (۱۳۳۹)، سلمان فارسی (۱۳۴۶)، اما اولین کتابی که به نگارش در می آورد کویر است و هبوط. کویر در سال ۴۹ به چاپ می رسد اما هبوط پس از انقلاب (۱۳۵۸ ـ انتشارات سروش). شریعتی اگرچه به سخنران بودن معروف است اما برای نوشتن هیچ فرصتی را از دست نمی دهد. از میان ۱۵۷۰۰ صفحه اثر، ۶۶۰۰ صفحهی آن آثار مکتوب است. آثار مکتوب او از میان ۳۶ جلد مجموعه آثار عبارتند از ۲۲ عنوان رساله و کتاب؛ ۲۵ عنوان مقاله بلند و ۳ جلد یادداشت های پراکنده و کوتاه. آخرین رساله مکتوب شریعتی «خودسازی انقلابی» (۱۳۵۵) است و آخرین خطوطی که قبل از مرگ نوشته نامه به پدر و فرزندش احسان است. (اردیبهشت و خرداد ۱۳۵۶)
ویراستاری دکتر شریعتی
دکتر شریعتی علیرغم نداشتن زمان، فشردگی سخنرانیهایش در یک بازهی زمانی کوتاه (۱۳۴۷ تا ۱۳۵۱) و خوانندگان بیشمار، در بسیاری اوقات خود مجبور به ویراستاری آثار مکتوب و سخنرانیهایش بوده است. با آغاز تدریس در دانشگاه مشهد، ویراستاری متون درسی خود را ـ که توسط دانشجویان پیاده و تنظیم میگشته است ـ بر عهده میگیرد. نمونهی بارز متون ویرایش شده توسط شریعتی کتاب «اسلامشناسی تاریخی» است. این کتاب که به سرعت به فروش میرسد توسط شریعتی بار دیگر ویرایش میشود.
شریعتی آثار مکتوب خود را ـ که در بسیاری اوقات در زمانی کوتاه به چاپ دوم میرسیده ـ نیز ویرایش میکرده است. بهطور مثال کتاب کویر که در سال ۱۳۴۹ به چاپ رسیده است توسط دکتر شریعتی دوباره ویرایش میشود. با شروع سخنرانی در حسینیه ارشاد و دانشگاههای سراسر ایران از سال ۱۳۵۰، با وجود آنکه حسینیه گیروه ویراستاری خود را داشته است (پرویز خرسند و کاظم متحدین) و علیرغم فشردگی سخنرانیها، باز شاهد آن هستیم که شریعتی در فرصتهایی که بهدست میآورد کتابهای منتشرشده توسط حسینیه را دوباره ویرایش میکند. (به عنوان مثال «تشیع علوی، تشیع صفوی»، دروس اول و دوم «اسلامشناسی هندسی»).
شایان ذکر است که اوراق بهجا مانده از کار او بر روی متون، نشان میدهد در همهی این موارد، کار شریعتی بسیار فراتر از ویراستاری صوری است. ریتم سریع سخنرانیها از ۱۳۵۰ به بعد، فشار روزافزون نیروهای امنیتی و نداشتن امنیت روحی و مادی امکان ویرایش بیشتر متون را از او سلب میکند و در این میان سرعت بالای انتشار و پخش آثار او نیز مزید بر علت میشود. این اتفاق برای بار دوم نیز در سال ۱۳۵۶ برای استاد محمدرضا حکیمی ـ که شریعتی مسئولیت تصحیح آثار خود را در «وصیتنامه شرعی»اش به او سپرده بود ـ حین ویرایش آثار شریعتی رخ داد. و این موقعیتی است غریب برای شریعتی که دغدغه کلمه داشت و حتا یکی از دلایل اصلی آخرین سفر به اروپا در سال ۱۳۵۶ را ویرایش دوبارهی آثار خود عنوان میکند.
تجربه شاعری دکتر شریعتی(۱۳۳۰ تا ۱۳۴۴)
دکتر شریعتی بر کشمکشی درونی و تنشی اگزیستانسیل در زندگی و در بسیاری از آثارش تاکید داشته است: تنش میان عقل و دل؛ احساس و اندیشه، میان دکارت و پاسکال و… این تنش رد پای خود را در زندگی اجتماعی و حیات ذهنی و عاطفی او نیز گذاشته است. در نامهای به فرزندش احسان از تضاد میان “جایگاه اجتماعی” و وضعیت انسانی” خود سخن میگوید و اینکه علی رغم علاقهاش به هنر و ادبیات مجبور شده است جامعه شناسی را همچون رشته تحصیلی ادامه دهد. در دهه ٣٠ یکی از مشغولیتهای او ادبیات و شعر است.
مهمترین سهم را در آثار شریعتی، ادبیات و شعر بر عهده دارند. او از همان اوایل جوانی با دنیای شعر سر و کار دارد.
در روزنامه خراسان برخی از اشعارش را به چاپ میرساند، در محافل شعرای جوان خراسان فعال است،
در دانشکده ادبیات مشهد نشستهای ادبی برقرار میکند ، درباره شعر مینویسد و ترجمه میکند.
“در نقد ادب “، اثر مندور را برای پایان نامه فوق لیسانس ترجمه کرده، “ادبیات چیست ؟”سارتر را بعد از بازگشت از فرانسه در مجله روشنگر به چاپ رسانده است. شریعتی رسالههایی کوچک نیز در این باب نوشته : ” شعر چیست؟”، “مذهب دری است و هنر پنجرهای”، “هنر گریزی از آنچه هست”. “هنر در انتظار موعود” نیز نام کنفرانسی است در حسینیه ارشاد. (دفتر شعر و نمونههایی از روزنامه خراسان و چند شعری که در مجموعه هنر امده است. ) مهمترین سهم را در آثار شریعتی، ادبیات و شعر بر عهده دارند. او از همان اوایل جوانی با دنیای شعر سر و کار دارد.
در روزنامه خراسان برخی از اشعارش را به چاپ میرساند، در محافل شعرای جوان خراسان فعال است، در دانشکده ادبیات مشهد نشستهای ادبی برقرار میکند ، درباره شعر مینویسد و ترجمه میکند. “در نقد ادب “، اثر مندور را برای پایان نامه فوق لیسانس ترجمه کرده، “ادبیات چیست ؟”سارتر را بعد از بازگشت از فرانسه در مجله روشنگر به چاپ رسانده است. شریعتی رسالههایی کوچک نیز در این باب نوشته : ” شعر چیست؟”، “مذهب دری است و هنر پنجرهای”، “هنر گریزی از آنچه هست”. “هنر در انتظار موعود” نیز نام کنفرانسی است در حسینیه ارشاد. (دفتر شعر و نمونههایی از روزنامه خراسان و چند شعری که در مجموعه هنر امده است. )
فعالیتهای هنری دکتر شریعتی (۱۳۴۷ تا ۱۳۵۱)
اگرچه از اواخر دهه ٣٠ دکتر شریعتی دیگر شعر نمی گوید اما با آغاز تدریس در دانشکده ادبیات مشهد و سپس سخنرانی در حسینیه ارشاد اشکال دیگر فعالیتهای هنری را پی میگیرد. به طور مشخص میتوان به علاقه شریعتی به تئاتر اشاره کرد. اسناد ساواک به فعالیت های شریعتی در سال ۴۷ همراه با دکتر سیروس سامی برای راه اندازی تئاتر از طریق گروه(کلوپ ) هنری فردوسی اشاره دارد؛ امری که برای ساواک مشکوک است و بی تردید سویههای سیاسی دارد.
جالب توجه این است که این فعالیت ها کمی بعد از اولین سخنرانی دکتر شریعتی در حسینیه ارشاد و بازگشت به مشهد صورت میگیرد. دو سال بعد شریعتی به آرزویش میرسد: اجرای تئاتر ابوذر. دانشجویان او در دانشکده مشهد ( ایرج صغیری، رضا دانشور و داریوش ارجمند) همگی به یاد میآورند که شریعتی با چه شعفی اجرای تئاتر ابوذر را در مشهد پی می گرفته است (۱۳۴۹). این تلاش با انتقال شریعتی به تهران و فعالیتهای حرفهای در حسینیه نیز ادامه پیدا میکند.
اجرای تئاتر ابوذر در حسینیه ارشاد برای شریعتی بزرگترین موفقیت است
و در سخنرانیای که پیش از اجرای تئاتر می کند با این شعر آغاز می شود:
شکر خدا که هرچه طلب کردم از خدا / بر منتهای مطلب خود کامران شدم.
نمایشنامه «ابوذر» نوشته رضا دانشور و بازیگری ایرج صغیری در مرداد ۱۳۵۱، چند ماه قبل از بسته شدن حسینیه ارشاد بر روی صحنه می رود. تلاش شریعتی به صحنه بردن تئاتر دیگری به نام «سربداران» به کارگردانی محمد علی نجفی ناموفق می ماند.
درگذشت دکتر شریعتی
وی در سال ۱۳۴۳ از فرانسه به ایران بازگشت و در مرز ترکیه دستگیر و شش ماه به زندان افتاد. پس از آزادی از زندان، سخنرانیهای او در دانشگاه مشهد و حسینیه ارشاد تهران توانست جوانان فراوانی را به پای آرا و افکار او بنشاند. همین امر باعث شد ایشان بار دیگر توسط رژیم پهلوی دستگیر شود. ایشان پس از آزادی از زندان تصمیم به هجرت گرفت و راهی انگلستان شد و در آنجا در ۲۹ خرداد ۱۳۵۶ به صورت مشکوکی درگذشت. دوستان شریعتی و همچنین مخالفان رژیم پهلوی قویا به این فرضیه معتقد بودند که ایشان توسط ماموران ساواک از میان برداشته شد. نهایتا در ۵ تیرماه ۱۳۵۶ پیکر دکتر شریعتی به سوریه انتقال و در زینبیه دمشق به خاک سپرده شد.
مرگ مشکوک دکتر شریعتی
پوران شریعترضوی همسر دکتر شریعتی در کتاب «طرحی از یک زندگی» مقدمات سفر همسرش را این چنین شرح میدهد:
«پروندههای علی در ساواک تحت عنوان علی شریعتی و یا علی شریعتی مزینانی طبقهبندی شده است. حتی مدارک تحصیلی علی در ایران و فرانسه، احکام اداریاش در وزارت فرهنگ خراسان و دانشگاه فردوسی مشهد همه به نام علی شریعتی یا علی شریعتی مزینانی صادر شده است. در حالی که نامخانوادگی علی طبق شناسنامه مزینانی بود و نه شریعتی و یا شریعتی مزینانی.
ضمن اینکه پاسپورت قبلی علی نیز به نام مزینانی یعنی نامخانوادگی واقعی علی صادر شده بود. قرار بر این شد که علی به من برای اخذ گذرنامه خودم رضایتنامه و برای بچهها وکالت بدهد اما پیش از آن برای گذرنامه خودش اقدام کند تا مشخص شود که موفق به دریافت آن میشود یا نه. تصمیم گرفتیم که کلیه اقدامات اداری برای درخواست گذرنامه علی به عهده من باشد و او به هیچوجه به اداره مذکور مراجعه نکند زیرا امکان داشت کسی او را بشناسد.
در آن زمان یکی از شرایط اخذ گذرنامه برای افراد بازنشسته وجود یک ضامن معتبر بود یعنی یک کارمند شاغل میبایستی ضمانت فرد بازنشسته را به عهده میگرفت که طرف موظف به بازگشت به کشورش باشد. بنابراین من چون کارمند شاغل آموزش و پرورش بودم طبق قانون میتوانستم ضمانت همسرم را بر عهده گیرم. ابتدا از آموزش و پرورش منطقه سیزده تهران تاییدیه گرفتم که شاغل هستم بعد با علی به کلانتری منطقه محل کارم رفتیم، خوشبختانه ضمانت مرا پذیرفتند. سپس سایر مدارک لازم را تهیه کردم و به اداره گذرنامه رفتم.
در آنجا به بخش حرف میم مراجعه کردم. با اکراه مدارک را از من گرفتند زیرا خود درخواستکننده بایست مدارکش را تسلیم میکرد ولی در آن ایام به طور کلی برای گرفتن مدارک زیاد سختگیری نمیکردند. با این همه مامور مربوطه تاکید کرد که برای گرفتن پاسپورت خود شخص بایست مراجعه کند. چهارشنبه بعد به اداره گذرنامه رفتم و شناسنامه خودم و احسان را هم همراه بردم و به مامور مربوطه گفتم چون همسرم مریض است لطفا پاسپورت او را به من بدهید.
ابتدا مقاومت کرد و من با اصرار و خواهش که همسرم بیمار است و ناتوان و… با نشان دادن شناسنامهها و آوردن دلیل و برهان و غیره توانستم پاسپورت علی را بگیرم. با هم برای خرید بلیط به شرکت هواپیمایی سابنا رفتیم و برای روز ۲۶ اردیبهشت یعنی ۴ روز بعد به مقصد بلژیک بلیط گرفتیم.»
صبح ۲۶ اردیبهشت ۱۳۵۶ شریعتی به همراه دو دوست آقای عبدالله رادنیا و همسرش به فرودگاه مهرآباد رفت.
شریعتی در نامهای که از بروکسل برای پسرش احسان (که آن زمان مقیم آمریکا بوده است) دلایل سفرش به بروکسل را اینچنین توضیح میدهد: «من فعلاً به بلژیک آمدهام به دو دلیل؛ یکی اینکه ویزا نمیخواست و دیگر اینکه کمی از خط سیر عمومی پرت بود و دور از چشم.» (با مخاطبهای آشنا)
بعد از اقامتی دو روزه در بلژیک شریعتی عازم انگلستان و شهر ساتامپتون میشود و در خانه پسر دایی همسرش ساکن میشود.
خبر خروج شریعتی کمکم در سطح شهر پخش میشود و واکنشهای ساواک آغاز میشود. از آغاز ماه خرداد تا بیستم خرداد ساواک هنوز از خروج شریعتی مطمئن نیست. از این تاریخ به بعد خروج او برای ساواک قطعی میشود و همسر شریعتی ممنوعالخروج میشود. اسناد ساواک این سردرگمی را از روزهای پایانی اردیبهشت تا ۱۸-۱۷ خرداد به صراحت نشان میدهد. اسناد همچنین نشان میدهد که تصور ساواک این است که شریعتی با نام جعلی محمدعلی مزینانی از ایران خارج شده.
از تاریخ ۱۸-۱۷ نامهای سارا شریعتی مزینانی، احسان شریعتی مزینانی و پوران (بیبی فاطمه) شریعترضوی را ممنوعالخروج اعلام میکند. مشخص است که باز هم نمیداند که فرزندان شریعتی همچون پدرشان پیشوند شریعتی را در شناسنامه ندارند و اگر قرار بر ممنوعالخروجی است باید با نام مزینانی ممنوعالخروج شوند. بر همین اساس است که فرزندان شریعتی (سوسن و سارا) علیرغم این حکم در تاریخ ۲۸ خرداد از ایران خارج میشوند. حتی معلوم است که مامورین اطلاع ندارند که احسان شریعتی یک سال پیش ایران را ترک کرده و مقیم آمریکا است.
دو فرزند شریعتی، سوسن و سارا شریعتی با نام مزینانی، علیرغم ممنوعالخروج بودن (به نام شریعتی مزینانی) در تاریخ ۲۸ خرداد ۱۳۵۶ از ایران خارج میشوند و به پدرشان که در فرودگاه لندن منتظرشان است میپیوندند. پوران شریعترضوی در فرودگاه تهران متوجه میشود که ممنوعالخروج است و به خانه برمیگردد. فرزندان همراه با پدرشان در خانهای اجارهای در ساتامپتون میروند و صبح فردای همان روز شریعتی را در آستانه در افتاده بر زمین میبینند.
به دنبال این مرگ نابهنگام در آستانهٔ ۴۴ سالگی و فردای رسیدن فرزندان او شایعات و شبهات زیادی را پیرامون مرگ شریعتی موجب شد. گواهینامه پزشک قانونی دال بر سکته قلبی است.
فوت یا شهادت؟!
بیستونهم خردادماه سال ۱۳۵۶، خبر فوت ناگهانی دکتر شریعتی در لندن، خیلیها را شوکه کرد. با توجه به فضای سیاسی آن زمان، افکار عمومی بیش از آنکه این اتفاق را مرگ طبیعی بداند، آن را حذف فیزیکی و شهادت تلقی کرد. فرضیهای که حتی پس از سقوط رژیم شاه و انتشار اسناد ساواک نیز اثبات نشد!
آیتالله خامنهای (مدظلهالعالی) در حاشیهای که بر کتاب جریانهای و سازمانهای مذهبی سیاسی ایران نوشتهاند: ” این ماجرا را اینگونه روایت میکنند: در آغاز همه معتقد بودند که او کشته شده است، من در مشهد جزو سه چهار نفر اولی بودم که از واقعه مطلع شدند و تقریباً شک نکردیم که شهید شده است. پدرش هم در جلسه دو سه روز بعد در منزل یکی از دوستان، هنگامی که نرمنرم به او تفهیم شد که دکتر فوت کرده است، اولین جمله او که با گریه و زاری همراه بود، این بود که علی را کشتند و همه جمعیت ۲۰-۳۰ نفری آن جلسه که همه هم میگریستند، همین را فهمیده بودند، مسئله سکته و ربط آن به روزی ۷۰، ۸۰ سیگاری که دکتر دود میکرد، بعداً به تدریج مطرح شد.” (منبع: مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی)
چرا دکتر شریعتی در سوریه دفن شد؟
مطبوعات ایران خبر مرگ دکتر شریعتی را اعلام میکنند و از او تحت نام متفکر مسلمان نام میبرند و یاد او را گرامی میدارند در همان حال که بنا بر اسناد ساواک تلاش دارد از طریق دیپلماتیک جسد شریعتی را به تهران منتقل کند. بر همین اساس پوران شریعترضوی را که تا آن تاریخ ممنوعالخروج بوده است از ممنوعیت سفر خارج میکند تا تدارک بازگشت شریعتی را به ایران ببیند و طی مراسمی باشکوه به خاکسپاری شریعتی وجهی دولتی دهد.
پیش از رفتن پوران شریعترضوی به لندن، احسان شریعتی که در آن زمان در آمریکا به سر میبرده است به انگلستان میآید و به عنوان فرزند ارشد مانع میشود. در تاریخ خرداد ۵۶ احسان هنوز هجده ساله نشده (در شهریور هجده ساله میشده) از این رو دوستان مجبور به دستکاری در پاسپورت او میشوند.
تکاپوی دولت شاهنشاهی برای انتقال جسد به تهران و برگزاری مراسمی «آبرومندانه» به قصد خنثی کردن التهابی که خبر مرگ زودهنگام شریعتی در محافل دانشجویی و در سطح دانشگاهها، بازار، حوزه و… ایجاد کرده بود، اپوزیسیون ایرانی در خارج از کشور را بر آن داشت که مانع از انتقال جسد به تهران شوند. انتقال جسد شریعتی به سوریه به کمک و همیاری امام موسی صدر ممکن گردید.
اسناد ساواک نشان میدهد که برای خاکسپاری شریعتی – به رسم امانت – در زینبیه دمشق، کارشکنیهای بسیاری از سوی سفارت ایران در سوریه صورت میگرفته است اما امام موسی صدر با تمهیداتی موفق میشود این مراسم را به سرانجام برساند. هنگامی که مسئول قبرستان زینبیه در دمشق مورد مؤاخذه مقامات قرار میگیرد که چرا مجوز دفن یک شخصیت مخالف دولت ایران را داده است از شخصیت به خاک سپرده ابراز بیاطلاعی میکند و اینکه به او گفته شده که او یک ایرانی شیعه بوده که در غربت فوت شده است.
انعکاس مرگ شریعتی در ایران ابعاد گستردهای پیدا کرد و بسیاری از مراکز دانشگاهی، محافل سیاسی و فرهنگی را در سراسر کشور ملتهب ساخت. به عنوان نمونه (بر اساس اسناد ساواک) تجمعهایی در مسجد ارگ تهران و دانشگاه تهران برگزار شد. چند نمونه از اسناد در ادامه میآید.
خانه موزه دکتر شریعتی
این روزها خانهی دکتر شریعتی در خیابان جمالزادهی شمالی تهران، به صورت موزهای درآمده است و عموم افراد میتوانند از آن بازدید نمایند.
جمع بندی
دکتر علی شریعتی در دوم آذر ۱۳۱۲ دیده به جهان گشود. وی پس از گذراندن دوره دبستان و دبیرستان، وارد دانشسرای مقدماتی مشهد شد و در سال ۱۳۳۱ به استخدام وزارت فرهنگ درآمد. او در سال ۱۳۳۴ در رشته زبان و ادبیات فارسی دانشگاه مشهد پذیرفته شد.
او پس از پایان دوره لیسانس، برای ادامه تحصیل به فرانسه رفت. وی در سال ۱۳۴۳ به ایران بازگشت و در سال ۱۳۴۵ در دانشگاه مشهد استخدام شد. دکتر شریعتی در اردیبهشتماه ۱۳۵۶ به دلیل افزایش فشارهای ساواک و محدودیتهای اعمال شده برای او از کشور خارج شد و در ۲۹ خردادماه ۱۳۵۶ در ساوث همپتون انگلستان درگذشت. پیکر وی به دمشق انتقال یافت و در زینبیه به خاک سپرده شد.